سرلشکر خلبان شهید علیرضا یاسینی

۲۳ مطلب با موضوع «شهید یاسینی» ثبت شده است

زهرا یاسینی؛ فرزند شهید

در آن زمان که من 5 ساله بودم ، یک روز در عالم کودکانۀ خود با عروسکهایم مشغول بازی بودم . دیدم پدرم در راهرو راه می رود و فکر می کند . پدر آنقدر در عالم تفکر غرق شده بود که نتوانستم او را برای بازی با خود فرا خوانم . چون اکثر وقتها که به خانه می آمد با من بازی  می کرد ویا حرف می زد ، ولی این دفعه بدجوری به فکر فرو رفته بود .

خلبان «حمید رضا قره باقی»: دوست وهمراه شهید یاسینی می گوید: خبرسقوط هواپیمای او را که شنیدم، شوکه شدم. برایم باورکردنی نبود، من ساعتی قبل از شهادتش تلفنی با او صحبت کرده بودم و رضا با آن لحن شیرین و بذله گویی های همیشگی اش به من روحیه داد.او رفت و با رفتنش تنها خاطره هایش را به جا گذاشت . حمید رضا قره باغی دوست و همراه دوران جوانی اش را باور ندارد . خاطره هایش از شهید، با غمی پنهان همراه است . پای گفتگویش نشستیم و او که گفتنی هایش از خلبان شهید سید علیرضا یاسینی کم نبود ، پذیرایمان شد . محمد رضا قره باقی در ابتدا از نحوه آشنایی اش با شهید یاسینی می گوید : سال 48 به دانشگاه نیروی هوایی رفتیم و دوران آموزشی را در ایران گذراندیم.

ساعت هدیه مقام معظم رهبری به شهید یاسینی که از پیکر سوخته او باقی ماند
 
یکی از آخرین هدایایی که پدرم از رهبرش گرفت، یک ساعت مچی بود که تا آخرین روز زندگی‌اش آن را از خودش جدا نکرد.
پدرم ساعت 9:05 دقیقه شب 15 دی ماه 73 در هواپیما سوخت و از پیکرش چیزی نماند؛ تنها یادگاری که از پیکر سوخته پدرم به ما دادند ساعتی بود که رهبر معظم انقلاب به پدرم هدیه داده بودند؛ پدرم ساعت‌های متنوعی داشت اما آن ساعت را جور دیگری دوست داشت.

این ساعت را نگه‌داشته‌ام و می‌خواهم آن را به پسرم به امانت بسپارم؛ پسری که می‌خواهم نام او را به یاد پدر عزیزم، «علیرضا» بگذارم و دوست دارم مانند پدرم خلبان شود و در راه دفاع از آرمان‌هایش به شهادت برسد


در تاریخ 73/10/15در ساعت 06/30صبح هواپیمای جت استار حامل فرماندهان ارشد نیروی هوایی، (شهید منصور ستاری، شهید یاسینی و شهید مصطفی اردستانی) از تهران به سمت کیش پرواز کرد تا فرماندهان در جلسه شورای هماهنگی نیروی هوایی در کیش شرکت کنند. بعداز ظهر قرار می شود که هواپیما قبل از عظیمت به تهران، در پایگاه هوایی اصفهان توقفی کوتاه نماید. بعد از بازدیدی کوتاه از این پایگاه، هواپیما در ساعت 30/8 شب آماده پرواز به سمت تهران می شود و پس از دقایقی هواپیما به پرواز درمی آید.

 ناگهان در ساعت 8/24شب از سوی خلبان اعلام می شود که به علت بازشدن پنجره کابین خلبان، هواپیما مجبور به فرود اضطراری می باشد. لحظاتی بعد هواپیما در حال گردش برای نشستن بر روی باند در 64 کیلومتری جنوب پایگاه اصفهان، سقوط می کند و چراغ زندگی سید علی رضا یاسینی برای همیشه خاموش می شود و او به درجه رفیع شهادت نائل می آید.

شهید یاسینی در زمان شهادت 43 سال داشت و از وی سه فرزند پسر و یک دختر به یادگار مانده ولی یاد و خاطره دلاوری ها و رشادت هایش، هیچگاه از ذهن مردم ایران و  پرسنل نیروی هوایی ارتش، پاک نخواهد شد.

گفتنی است که ایشان پس از تیمسار محققی بیشترین ساعت پرواز (2759 ساعت) را با فانتوم داشتند و همچنین پایگاه ششم شکاری بوشهر به نام این بزرگوار مزین شده است.


 

من یک خلبان هستم. سالها از بیت المال برایم هزینه کرده اند تا به اینجا رسیده ام. حال وظیفه دارم که دینم را ادا کنم. مگر نه اینکه همواره آرزو کرده ایم که ای کاش در واقعه عاشورا می بودیم و فرزند زهرا(س) را یاری می کردیم؟

اکنون زمان آن فرا رسیده و همگان مکلفیم که برای لحظه ای روح خدا را تنها نگذاریم. بنابرین از من انتظار نداشته باشید که بیش از این در کنارتان باشم.

به یقین اجر شما نیز که به تربیت فرزندان و امور خانه همت می گمارید و زمینه را برای حضور بیشتر ما در صحنه فراهم می کنید نزد خدا محفوظ خواهد بود.»

حدود دو ـ سه هفته بعد از شهادت پدرم، افرادی به در منزل ما آمدند و گفتند از صدا و سیما می‌خواهند بیایند خانه شما، اگر عکسی از پدرتان دارید آماده کنید و اگر می‌خواهید به پدر و مادر شهید هم بگویید بیایند. ساعت حدود 7 شب بود که در خانه ما را زدند اما ناباورانه دیدیم حضرت آقا دم در هستند، وارد شدند و متأسفانه چون فکر می‌کردیم از صدا و سیما می‌خواهند بیایند دیگر پدربزرگ و مادر بزرگم هم حضور نداشتند.

 

رهبر فرمودند که بروید عکس‌های شهید یاسینی را بیاورید، آلبوم عکس‌های پدر را که تورق می‌کردند رسیدند به عکس‌هایی که پدرم کنار ایشان نشسته‌اند به این عکس‌ها که رسیدند، آقا اشک‌هایشان را از گوشه چشم‌هایشان پاک کردند.

 

همین ارادت و علاقه نیز در وجود پدرم نسبت به حضرت آقا وجود داشت؛ پدرم ساعت 9:5 دقیقه شب در هواپیما سوخت و از پیکرش چیزی نماند و تنها یادگاری که از پیکر سوخته پدرم به ما دادند ساعتی بود که رهبر معظم انقلاب به پدرم هدیه داده بودند. این آخرین هدیه‌ای بود که از رهبرش گرفته بود؛ پدرم ساعت‌های  متنوعی داشت اما آن ساعت را جور دیگری دوست داشت.

سرانجام 31 شهریور سال 1359 ساعت 45/13 دقیقه بعدازظهر، نیروی هوایی عراق با حمله همه جانبه به پایگاه های هوایی ایران، جنگ را آغاز نمود و اکثر پایگاه های هوایی ایران را بمباران کرد که خوشبختانه خسارت وارده به آن شکل که عراق فکر می کرد، نبود.

در آن زمان شهید یاسینی در پایگاه هوایی بوشهر مشغول به خدمت بود. بلافاصله بعد از بمباران پایگاه ها در بوشهر، غوغایی به پا بود و هرکس شایعه ای را عنوان می کرد. یکی می گفت آمریکا حمله کرده است. دیگری عنوان می کرد که کودتا شده و دیگری هم می گفت رادیو همه چیز را مشخص می کند.

شهید یاسینی بلافاصله بعد از این ماجرا، با مراجعه به گردان پرواز پایگاه به همراه تنی چند از خلبانان این پایگاه، مشغول طرح ریزی یک پاسخ مناسب می شوند و در بعداز ظهر همین روز شهید یاسینی به همراه تعدادی از خلبانان تیزپرواز پایگاه ششم شکاری، پاسخی دندان شکن به عراق می دهند تا آنها متوجه این نکته شوند که نیروی هوایی ایران همیشه یک نیروی قدرتمند است.

 

سال 1357 با اوج گیری حرکت انقلابی مردم، شهید یاسینی هم علیرغم فشارهای همه جانبه رژیم، با پخش اعلامیه در بین پرسنل متعهد دست به افشاگری زد و جزو خلبانانی بود که با انتقال هواپیماهای این پایگاه به پایگاه چابهار، مخالفت کرد. زیرا طبق اطلاعاتی که به پایگاه بوشهر رسیده بود، قرار بود اگر اوضاع کشور بدتر شد هواپیماها به روی ناوهای آمریکایی انتقال پیدا کنند که تعدادی از خلبانان شجاع این پایگاه از جمله شهید یاسینی و شهید طالب مهر با عنوان کردن این نکته که این هواپیماها اموال بیت المال است، از این کار سرپیچی کردند که در نهایت هم با مقاومت خلبانان این طرح منتفی شد.

با پیروزی انقلاب اسلامی و خروج مستشاران خارجی از کشور، که به قول خود شهید یاسینی بعضی از آنها حتی فرصت بستن چمدان های شان را نیز پیدا نکردند پرسنل متعهد نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران توانایی های خود را بروز دادند و نشان دادند که از چه استعداد و نیروی علمی و عملی بالایی برخوردار هستند.

آبادان شهری کوچک با مردمی بزرگ. آبادان جایی که می شد پیش بینی کرد که روزی مورد تهاجم عراق قرار می گیرد. آبادان مهد دلیران و شیرمردان.

بهار بود و سالی جدید آغاز شده بود و خانواده یاسینی منتظر تولد فرزندی بودند که خداوند او را در تاریخ 15 فروردین ماه 1330 به آنها بخشید. نام او را «سیدعلی رضا» گذاشتند.

سال ها پشت سر هم سپری می شد و علی رضا روزبه روز بزرگ تر می شد و هر روز به روز موعود نزدیک می شدیم. بعد از طی شدن دوران طفولیت، علی رضا تحصیلات ابتدایی خود را در دبستان مهرگان آبادان با موفقیت سپری کرد و درحالی که خانواده اش در فقر و تنگدستی بسر می بردند، تحصیلات متوسطه خود را با سختی در دبیرستان دکتر فلاح آبادن به پایان رسانید.

حالا او جوانی است 18 ساله که رویای پرواز را در سر می گذراند. پس باتوجه به علاقه شدیدی که به خلبانی داشت، در سال 1348 وارد دانشکده خلبانی نیروی هوایی شد و پس از گذراندان دوران مقدماتی پرواز با هواپیماهای تی 33، به منظور گذراندن دوره تکمیلی خلبانی و پرواز با هواپیماهای پیشرفته شکاری، به آمریکا اعزام شد. در مدت حضور در آمریکا دوره های آموزش پیشرفته خلبانی را ابتدا با پرواز با هواپیمای تی 37 و سپس با پرواز با هواپیمای پیشرفته اف 4 با موفقیت کامل به پایان رسانید و موفق به اخذ کارنامه خلبانی با هواپیمای فانتوم گردید.

پس از بازگشت به ایران، علی رضا با درجه ستوان دومی در پایگاه ششم شکاری نیروی هوایی در بوشهر مشغول به خدمت شد. به محض بازگشت خلبانان از آمریکا ابتدا خلبانان در گردان های تاکتیکی تقسیم می شدند و اکثر خلبانان شکاری مشغول تمرینات هوایی بودند. این روند تا پیروزی انقلاب اسلامی ادامه داشت. شهید یاسینی هم از این قاعده مستثنی نبود.

شهید یاسینی مهارت خاصی در هدایت هواپیمای اف 4 داشت. در یکی از ماموریت ها هواپیمای وی در هنگام بازگشت از عملیاتی برون مرزی مورد تعقیب یک فروند میگ 23 عراقی قرار می گیرد که در اروندرود مورد اصابت موشک قرار می گیرد.

 به محض برخورد، سیستم اجکت خلبان خود به خود فعال می شود و خلبان اجکت می کند ولی شهید سرلشکر یاسینی که به عنوان افسر کابین عقب در این پرواز بود، با مهارت خاصی هواپیما را درحالی که تقریبا سیستم هیدرولیک خود را از دست داده بود، در پایگاه ششم به زمین می نشاند.

در یکی دیگر از عملیاتها، وی از پایگاه ششم شکاری برای زدن هدفی در عراق به پرواز درمی آید و بعد از عبور از اروندرود، در محدوده خورموسی با ارتفاع پایین و با سرعت بالا درحال پرواز بود که ناگهان هواپیما با یک دسته پرندگان برخورد می کند. در این هنگام به دلیل شکستن کانپه کابین جلو، شهید یاسینی بیهوش می شود. سرتیپ اقدام که به عنوان کمک در این پرواز بود، بعد از چند لحظه بیهوشی حالت عادی پیدا کرده و به تصور این که یاسینی اجکت کرده، سعی در بازگردادندن جنگنده می کند ولی به دلیل مشکلاتی که در سیستم ناوبری بوجود آمده بود، راه خود را گم می کنند. بعد از دقایقی که با ناامیدی درحال گشتن به دنبال راه بودند، ناگهان صدای دلنشینی را که اکثر خلبان های فانتوم با آن آشنا بودند،از طریق رادیوی هواپیما می شنوند و این صدای شهید سرهنگ خلبان هاشم آل آقا بود که بعد از تماس رادیویی از طریق ایشان، اعلام می شود که یاسینی اجکت نکرده و فقط چترش باز شده و بر روی صندلی می باشد.

 آل آقا جلو تر حرکت می کند و اقدام با کمک شهید آل آقا، راه پایگاه را پیش می گیرد در این هنگام شهید یاسینی به هوش می آید و درحالی که تمام صورت او آغشته به خون بود، به دلیل دید بهتر تصمیم می گیرد تا هدایت هواپیما را بعهده بگیرد و درحالی که مجروح بود، هواپیما را به سلامت در پایگاه بوشهر به زمین می نشاند.