سرلشکر خلبان شهید علیرضا یاسینی

زندگی نامه از زبان شهید

سه شنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۳، ۰۵:۳۸ ب.ظ

(آخرین مصاحبه قبل از شهادتش)

 

با عرض سلام، تیمسار! ضمن معرفی خودتان بفرمایید یک خلبان خوب باید دارای چه خصوصیاتی باشد؟

بسم الله الرحمن الرحیم با درود به امام امت و با تبریک دهه فجر. بنده سرتیپ دوم خلبان علیرضا یاسینی هستم. در رابطه با سوالی که فرمودید، به نظر من یک خلبان خوب باید دارای تعهد و تخصص باشد، به شغلش علاقمند باشد. اصلاً لازمه شغل خلبانی به غیر از این مواردی که گفتم، جسارت  و شهامت است، که این خصوصیات را به نظر من یک خلبان باید داشته باشد.

 

تیمسار! نظرتان را درباره موقعیت شغلی تان  قبل از انقلاب و حال برای ما بیان بفرمایید.

زمانی که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید من 9 سال از استخدامم می گذشت. در این مدت، بیشتر تحت آموزش بودیم. چند سالی هم در گردانهای تاکتیکی بودیم. مشخص بود زحماتی که می کشیدیم برای خودمان نبود، در حقیقت برای ملت نیز نبود.

بعدها فهمیدیم از منابعی که آمریکا در منطقه داشت پاسداری می کردیم. کمک می کردیم که بیشتر و راحت تر آنها بتوانند منابع ملتهای مستضعف منطقه را به غارت ببرند و امروز خوشحالم، کاری را که داریم انجام می دهیم کمکی به مستضعفین است، به ملت خودمان و در حقیقت برای اعتلای اسلام است و ما هم مرد و مردانه ایستاده ایم و این کار را انجام می دهیم و راضی هم هستیم.

 

تیمسار! برای استخدام دانشجوی جدید خلبانی در نیروی هوایی و کیفیت گزینش آنها چه پیشنهادی دارید؟

ما با توجه به تجربه های که در جنگ پیدا کردیم، و چون خلبانی نیاز به زمان زیاد دارد و سرمایه گذاری زیاد می طلبد، لذا باید در استخدام دانشجوی خلبانی، دقت شود.

دانشجویی که استخدام می شود، شرایط لازم را داشته باشد. آن الگویی که در جنگ پیدا کردیم و با آن خصوصیات که خلبانان در جنگ از خودشان نشان دادند باید دانشجو از اول داشته باشد. یعنی متعهد باشد، متدین باشد، اعتقاد به نظام جمهوری اسلامی داشته باشد ، هوش و استعداد بالایی داشته باشد تا بتواند راحت و بهتر آموزش را فرابگیرد.

 بشتر سعی کنیم از آنهایی که در انقلاب سرمایه گذاری کرده اند، استفاده بشود. در این راه از خانواده شهدا آنهایی که به هر نحوی یار انقلاب بوده اند و دلسوزی می کنند برای انقلاب آنهایی را بیشتر به کار بگیریم تا بتوانند بهره بیشتری بدهند.

 

تیمسار! با توجه به اینکه هشت سال دو قطب شرق و غرب علیه جمهورسی اسلامی بسیج شده بودند، روحیه خلبانان عموماً و روحیه شخص جنابعالی چطور بوده است؟

روحیه ما را فکر می کنم که شما بهتر دانید. خلبانان، واقعاً آنهایی که معتقد بودند، آنهایی که متعهد بودند و آنهایی که ماندند و جنگیدند و تا الان هم هستند، اینها به خاطر اعتقادی که به نظام و اسلام داشتند، پایداری کردند و جنگیدند. تعداد زیادی به شهادت رسیدند، تعدادی اسیر و مفقودالاثر شدند و کسانی هم که ماندند، در خدمت انقلاب و گوش به فرمان رهبرشان هستند. ما اعتقاد داریم و معتقد هستیم که این نظام جمهوری اسلامی یک نظام الهی است. این را استکبار جهانی نمی پذیرفت، ولی الان می بینیم که رای دادند به ماندن نظام جمهوری اسلامی و در نهایت تسلیم شدند و پذیرفتند که نظام جمهوری اسلامی باید باشد و هیچ راهی برای شکست آن هم نیست. ما هم جزئی از این ملت هستیم، مثل سایرین اعتقاد داریم و مسئولان نظام هرگونه دستوری بدهند آماده ایم. روحیه مان هم بالاست. حاضریم هرگونه ماموریتی را همان طور که قبلاً انجام دادیم الان هم انجام بدهیم و در خدمت انقلاب هستیم.

 

جناب یاسینی! بهترین خاطره شما از بدو ورود به ارتش چه بوده است؟

بله، مسلماً وقتی که ما وارد ارتش شدیم، جوان بودیم. از دبیرستان تازه فارغ التحصیل شدم و آمدم به نیروی هوایی پیوستم، تا آن موقه پرواز هم نکرده بودم، ولی علاقه داشتم به شغل خلبانی، بهترین خاطره ام آن روزی بود که فارغ التحصیل رشته خلبانی شدم و به هدف خود رسیدم.

 

تیمسار! بهترین خاطره شما از بدو پیروزی انقلاب تا کنون چه بوده است؟

بله بهترین خاطره من آن روزی بود که انقلاب به پیروزی رسید. استادهای آمریکایی که داشتیم چمدانهایشان را بستند، بعضی هم نرسیدند ببندند، و مملکت ما را ترک کردندو بعد از آن، کلیه ماموریت ها را ما خودمان انجام دادیم، آموزش ها را انجام دادیم و متوجه شدیم که داریم چکار می کنیم و به کجا داریم می رویم.

تیمسار! آیا مهارت ها و تجربه های جنگی را که در طول هشت سال جنگ نابرابر به دست آورده ایم، می توانیم به نسلهای دیگر منتقل بکنیم، چگونه؟

 

بله، مسلما تجربه هایی که در جنگ به دست آمد، همین الان در دانشکده خلبانی تدریس و آموزش می شود. بهترین معلم خلبان ها کسانی هستند که در جنگ پرواز کرده اند. اینها در دانشکده دارند این مسائل (تجربه ها) را تدریس می کنند. ما شاهد هستیم چند دوره خلبانی در طول جنگ فارغ التحصیل شدند و اینها خلبانان خوبی از آب درمی آیند. تجربه نشان داده در کارشان خوب هستند. آموزش را به خوبی گرفتند و ما سعی می کنیم که به نحو احسن از تجربه هایی که در طول جنگ به دست آوردیم، استفاده کنیم و به نسلهای آینده منتقل کنیم.

تیمسار! تا کنون چند ماموریت داخل خاک عراق داشته اید و در اولین پرواز جنگی خود چه احساسی داشتید؟

من نزدیک به 90 ماموریت جنگی روی خاک عراق دارم و در اولین ماموریتم، چون ما جنگ نکرده بودیم و ندیده بودیم تا آن زمان جنگ را بیشتر در کتابها، آموزش ها و فیلم های که به ما نمایش می دادند دیده بودیم. ولی در عمل دیدیم که آن مسائلی را که در کتابها می گفتند و در فیلم ها به ما نشان می  دادند عملاً نمی شد پیاده کرد و ما از همان رزوهای اول جنگ روشهای جدیدی را نسبت به منطقه اتخاذ و پیاده کردیم.

من یادم هست اولین ماموریتم را که رفتم، برابر کتاب با سرعت کم با ارتفاع بالا پرواز کردم. وقتی روی سر دشمن رسیدم، دیدم خیلی راحت دشمن می تواند ما را بزند و شروع کرد به تیراندازی، حالا خواست خدا بود اتفاقی برای ما نیفتاد. سرعتمان کم بود، ارتفاعمان بالا بود و هیچ گونه تجربه ای نداشتیم. از آن موقع به بعد، من(از پرواز دوم) تمام آن اتفاقاتی که افتاده بود مد نظر داشتم و سعی می کردم در پروازهای بعدی دیگر آن مسائل تکرار نشود. ما آمدیم و یک مقدار از آنها را برای خلبان ها یدیگر هم گفتیم- که به این صورت نمی شود پرواز کرد- بهتر است ما از تاکتیک هایی که از برد دشمن خارج باشیم با سرعت بیشتر و ارتفاع پایین استفاده بکنیم تا از ضدهوایی و موشکهای دشمن در امان باشیم که این کار را کردیم.

 

تیمسار! با توجه به اینکه ماموریتهای برون مرزی جناب عالی بیش از دیگران بوده است، لطفاً بفرمایید پروازهای شما چگونه بوده است؟

وقتی جنگ شروع شد در پایگاهی که ما بودیم، تعدادمان کم بود، به این علت من فکر می کنم، بنی صدر در جریان این مسایل بود که جنگی احتمالاً اتفاق می افتد. لذا تمام آمادگیها را لغو کردند، مرخصی ها را آزاد کردند و مهمات را از زیر هواپیما پیاده کردند، تعداد زیادی از خلبانان را به عنوان کلاس آموزشی به تهران فرستادند و تعداد انگشت شماری، بیشتر نبودیم گه جنگ شروع شد.

 در این پایگاه، تا زمانی که خلبانهایی که به کلاس رفته بودند و ناراحت و دلخور هم بودند که چرا در این وضعیت به کلاس رفته اند- برگشتند، ما مجبور بودیم که زیاد پرواز بکنیم و در حقیقت کار آن تعدادی هم که نبودند ما انجام بدهیم. روی این اصل ماموریتهای برون مرزی مان بیشتر از دیگران بود.

 

جناب یاسینی! لطفاً چند خاطره از ماموریتهای برون مرزی که برای انهدام هدفهایی اعزام می شدید، بیان بفرمایید؟

چه سوال های سختی می پرسید شما؟! تما پروازها در حقیقت برایمان خاطره است. ماموریتهایی که من رفتم هر کدامش را که بگویم، می شود گفت یک خاطره است، ولی خب، چطور بیان کنم، چطوری تفکیک کنم، شما ما را غافلگیر کردید با این سوال.

من شخصاً ماموریت های برون مرزی را بیشتر راغب بودم انجام بدهم چون در عمق بود و هدفهای نظامی و اقتصادی را در برمی گرفت. یادم هست یک ماموریتی رفتیم به پایگاه ام القصر برای انهدام ناوچه ها که در پایگاه مستقر بودند. از چهار فروندی که شروع کردیم به حمله و بمباران، من شماره سه دسته بودم و می دیدم که دو فروند جلویی بمبهایشان به زمین می خورد، به هدف می خورد و هدف ها شعله ور می شدند. من هم وقتی رسیدم به هدف، تمام بمبهایم را زدم و شروع کردم با مسلسل زدن. بعد از اینکه بمب ها را زدم، شماره چهار گفت: چنان این مسلسل را شما می زدید که ما گفتیم خودش هم با فشنگهاش داره به هدف می خورد.

چون واقعاً می دیدم که این ناوچه ها دارند به آتش کشیده می شوند و تاسیسات شان منهدم می شود، من اصلاً موقعیت خودم را در هواپیما نمی دانستم، ارتفاعم را دیگر حس نمی کردیم، طوری که دوستان گفتند: «ما برای یک لحظه چشمانمان را بستیم و فکر کردیم که  شما هم رفتید و خوردید به این ناوچه ها» این خاطره ای بود که از یکی از ماموریتهایم دارم.

تیمسار! اگر در این ماموریت ها که به شما محول می شد از امدادهای غیبی برخوردار بودید بیان بفرمایید؟

امدادهای غیبی را من زیاد شاهدش بودم. در ماموریت ها با پدافند شدیدی که عراق داشت و همه به این مسئله اعتراف دارند که واقعاً پدافند هوایی اش قوی داشتند. در یکی دو سال اول جنگ، من خودم شخصاً با انجام ماموریتهای زیاد، حتی یک گلوله هم به هواپیمایم اصابت نکرد. خوشبختانه با الطافی که واقعاً خداوند داشته، حالا ممکن است ما را زیاد دوست داشت- هیچ گونه برخوردی با ضد هوایی نداشتیم. دو ماهه اول جنگ به خصوص با آن شدتی که جنگ داشت، این بزرگترین امداد غیبی بود و امدادهای بعدی هم این است که این همه پرواز کردیم و سالم هستیم. به هر حال این نشانه این است که واقعاً دستی بالاتر از دست بشر نگه دارنده ما بوده. مسایل دیگر را در پروازها دیدم.

در دو ماموریت، امداد غیبی را شاهد بوده ام. ماموریتی برای من پیش آمد، انهدام ناوچه ها در خلیج فارس که یک ناوچه را من باید می زدم. ما رفتیم به هدف رسیدیم، سعی کردیم که ناوچه را منهدم بکنیم، ولی هر کاری که کردیم موشک ها رها نشد. با مسلسل خواستیم بزنیم، مسلسل هم تیراندازی نکرد، بعد که آمدیم پایین گفتند: «خوب شد که نزدی، آن ناوچه خودی بود.» گفتم: «وای اگر ناوچه خودی را ما می زدیم چی می شد.» بعد ها که بررسی کردیم، یک کلیدی ما داریم، که نوع مهمات را انتخاب می کنیم. کلید را من آن روز اصلاً توی هواپیما ندیدم، این همه ماموریت انجام دادم این کلید را آن روز ندیدم. بعد که آمدم به متخصصان مربوطه گفتم: این هواپیما اشکال داره! آنها گفتند: «شما فلان کلید را زدی؟» گفنم: «نه من فراموش کردم.» همین فراموش کردن من باعثص شد که یک ناوچه خودمان واقعاً نجات پیدا بکند و ما این ناوچه را نزنیم. این امداد غیبی بود که به هر حال من شاهدش بودم.

یک مسئله دیگر هم که برایم پیش آمد، در جنگ یک سری خلبان کم تجربه را در واحدهای جنگی می بردیم، هم آموزش می دادیم و هم پروازهای جنگی را انجام می دادیم. برای رها شدن موشک دو حالت داریم، که یکی از آن حالتها باید قفل بکنند بعد خلبان دکمه را بزند تا موشک رها بشود. من یکی از خلبان های را که پرواز اولش بود، داشتم با خودم می بردم، ناوچه ها یدشمن را در خلیج فارس بزنیم. به او گفتم: ما قبل از اینکه به ناوچه ها برسیم در طول مسیرمان روی کشتی هایی که تجاری با نفت کش هستند و در اطراف جزیره پارک شده اند، چند تا تمرین بکنیم، که وقتی وارد منطقه شدیم شما وارد شده باشی و بتوانی راحت هدف را بزنی. چند بار من روی نفت کشها شیرجه کردم که وی بتواند قفل بکند، اما روی آن کشتی با آن عظمت و بزرگی نتوانست قفل بکند. گفتم مسئله ای نیست چون دارد وقت می گذرد برویم در منطقه. وقتی وارد منطقه شدیم دو تا ناوچه عراقی بود، شیرجه کردیم روی اولی، به محض اینکه قفل کرد، موشک هم همزمان رها شد. گفتم: «شما زدی؟» گفت: «نه من نزدم، فقط قفل کردم.» گفتم: «خب پس  احتمالا موشک اشکال داشته.» دومی را به همین صورت روی ناوچه قفل کرد، قبل از اینکه دمکه موشک را بزند موشک رها شد، به هر حال ما چهر تا موشک به دو تا ناوچه زدیم و برگشتیم. وقتی برگشتیم و متخصصان سیستم را بررسی کردند، دیدند که اشکال داردً. قبل از اینکه خلبان دکمه را بزند، موشکها رها می شدند. اینجا باز امداد غیبی را دیدم، زیرا در تمرین روی کشتی های خودی که در اسکله پهلو گرفته بودند، اگر این اتفاق می افتاد، آنها را می زدیم. ولی آنجا قفل نشد و نزد اما در منطقه و روی ناوچه دشمن به محض قفل شدن، موشک نیز رها نشد. این جز امداد غیبی، چیز دیگری نمی تواند باشد.

من ماموریت های زیادی روی خلیج فارس داشتم. ما دو نفر بودیم که در اوایل جنگ می توانستیم موشکها را بزنیم تنها دو نفر؛ من بودم و شهید عباس دوران. لازمه اینجا اسمی از ایشان ببریم. اکثر ماموریتهای خلیج فارس را ما انجام می دادیم و فکر کنم به جایی رساندیم نیروی دریایی عراق را که برای دستگیری مان به افراد نیروی دریایی عراق اطلاعیه داده و برای دستگیری و یا زدن ما جایزه تعیین کرده بودند.

 

تیمسار! آیا تا کنون سانحه مهمی در ماموریتها برای شما پیش آنده لطفاً بیان بفرمایید.

بله در جنگ چند سانحه داشته ام که یک مورد آن منجر به ترک هواپیما شد، ولی در موردهای بعدی که قسمت هایی از هواپیما کنده شده، چندبار داشتم. ترک هواپیما یک مورد بود که آن هم در یک درگیری هوایی پیش آمد. از همدان پرواز کردیم و در مرز ایران در ارتفاع بالا با 6 فروند هواپیمای عراقی درگیر شدیم. البته نمی دانستیم 6 فروند هستند. رادار ما هم آن قسمت را نمی دید چون ارتفاعمان خیلی بالا بود. دو فروند به عنوان طعمه فرستادند. با آن دو فروند درگیر شدیم، چهار فروند از پشت سر به ما شلیک می کردند که در این درگیری هواپیمای من مورد اصابت قرار گرفت و مجبور شدم هواپیما را ترک کنم. با خلبان کابین عقب به نام فراهانی که در ماموریتی دیگر به شهادت رسید برگشتیم به پایگاه و فردای آن روز مجدداً پروازمان را شروع کردیم.

 

جناب یاسینی! با توجه به اینکه مسئولیتهایی در نیروی هوایی داشته اید، بفرمایید از چه افرادی برای مسئولیتها باید استفاده شود؟

 

من فکر کنم دیگر بعد از 10 سال انقلاب و هشت سال جنگ، برای مسئولین روشن شده باشد چه کسانی دلسوز این انقلاب هستند و چه کسانی می خواهند این انقلاب راه خودش را بپیماید و به نتیجه نهایی اش برسد و چه کسانی هم مخالف و سد راه هستند. اصولاً در این جنگ، همه امتحان خودشان را پس دادند و برای تصدی مشاغل حساس و کلیدی باید از کسانی استفاده بشود که در جنگ فعالیت داشتند، زحمت کشیدند اینها شهدای زنده هستند. دلسوزند برای انقلاب و تخصص اگر داشته باشند خیلی خوبه، هم جنگ کرده باشد و هم تخصص داشته باشد.

 

تیمسار! لطفاض بفرمایید رمز موفقیت یک فرمانده را در چه می دانید و مدیر خوب چه کسی می باشد؟

 

به نظر من رمز موفقیت یک فرمانده این است که از تخصص بالایی برخوردار باشد، در جنگ شرکت کرده باشد بخصوص الان که دوران بعد از جنگ را داریم می گذرانیم، فعالیت چشم گیری در جنگ داشته باش، متعهد باشد، همه را به یک چشم نگاه بکند. تبعیض قائل نشود. سفارش نپذیرد و به حرف زیر دستش گوش بدهد، حرف های منطقی را بپذیرد، حرف های غیر منطقی را منطقی جواب دهد، سوالی را بدون جواب نگذارد تا بتواند راحت کار بکند و پرسنل زیر دست هم وقتی چنین شخصی را ببینند، به نظر من می توانند خوب با او کار بکنند و مسئله ای نداشته باشند.

 

تیمسار! همان طور که می دانید سیاست جمهورسی اسلامی همواره دفاع از خود بوده نه تهاجم، برای ایجاد یک کشور با بنیه دفاعی خوب و یک ارتش قوی چه پیشنهادی دارید؟

 

من به عنوان عضو کوچکی که در نیروی هوایی خدمت می کنم باید عرض کنم، این جنگ به ما یاد داد که به هر حال به غیر از تعهد ،نیاز به وسایل آموزشی و تخصص هم داریم. ما اوایل جنگ در حقیقت دشمن را به طمع انداختیم، چون فکر می کرد که ما ضعیف هستیم، طمع کرد و به ما حمله کرد. حالا باید به یک نحوی این ارتش را بسازیم،  بنیه دفاعی کشور را بالا ببریم که دیگران به طمع نیفتند و جرات نکنند که تجاوزی به این مملکت اسلامی داشته باشند. روی این اصل باید سعی کنیم در کنار تعهدی که داریم از تخصص های بالای هم برخوردار بشویم. حالا این تخصص ها داشتن هواپیمای خوب، تجهیزات خوب، آموزش بالا، روابط خوب کشورهای مترقی، روابطی که عادلانه باشد و در چهار چوب و الگوی سیاست کشورمان بگنجد. این روابط را داشته باشیم، تکنیک های جدیدتر و تخصص های جدید را ببینیم، تکنیکهای خوبشان را بگیریم، منتقل کنیم به خودمان و سعی کنیم به نحوی از این تکنیکها استفاده کنیم.

 

تیمسار آیا فعالیت های سازندگی در نیروی هوایی را کافی می دانید، برای بهتر شدن آن چه نظر دارید؟

 

زحمت های زیادی کشیده شده، در جهاد خودکفایی واقعاً زیاد زحمت کشیده اند. ما می دانیم که پروژه های عظیمی را انجام داده اند که شاید صحیح نباشد اینجا گفته بشود. حتی ساخت هواپیمای ترابری، ساخت هواپیمای جنگنده، که به گفته مسئولان، الان صلاح نیست گفته بشود، آینده خوبی را پیش بینی می کنیم. با پشتکاری که این متخصصین ما، دارند ان شاءالله نتیجه خوبی خواهیم گرفت و در آینده نزدیک شاهد به ثمر رسیدن این فعالیت ها خواهیم بود و احتمالاً مسئولان آمار و ارقام را به موقع به ملت شهید پرور ارائه خواهند داد و ملت ما در جریان کارهایی که انجام شده قرار خواهند گرفت.

 

جناب یاسینی! وقتی که به یاد همکاران شهید خود می افتید چه احساسی به شما دست می دهد؟

 

والا، چطوری بگویم، به هر حال تعداد زیادی از دوستانمان به شهادت رسیدند، چه آنهایی که همراه خودمان به ماموریت رفته بودند و چه آنهایی که در ماموریت های انفرادی خودشان رفتند و به شهادت رسیدند. ولی یک مسئله مهم که هست، ما در حقیقت باورمان نمی شود که اینها بین ما نیستند، همیشه فکر می کنیم که اینها در کنار ما هستند، احساس جدایی از آنها نمی کنم. روی این اصل هیچ گونه احساسی نسبت به آنها ندارم. فکر می کنم هستند، فکر می کنم یک ماموریت کوتاه مدت، یک مرخصی کوتاه مدت رفته اند. حتی در زندگی خصوصیمان، در رفت و آمدهایی که با خانواده هایشان داریم، اینها حضور دارند. اصلاً یک چنین احساسی هست که واقعاً اینها در کنار ما هستند و مسئله ای نیست برایمان. فکر می کنم که همین روزها آنها را می بینم. یک چنین حالتی دارم. 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۱۱/۲۱
شاهد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی